چه با اطمینان حرف می زنی..
در جریانی که هیچ چیز در دست تو نیست..
اختیار یک وهم است..
گولت زده اند بیچاره..
این ها دیری است از من عبور کرده اند..
با تمامی من حس می کنم ایستاده ام. و جریان زندگی محکم بر من می کوبد تا جاری شوم..
سنگی شده ام. که حقیقت دارد...
هیچ کس به روح من نزدیک نیست..
دور افتاده ام..
میان من نشسته ام...
از برخوردهای این و آن پرهیز دارم..
از من می کاهد..
روحم را می ساید..
دل مچاله می شود..
من زیر این بارش که نه. زیر این یورش مانده..
هر چقدر سقف آسمان را کوتاه تر کنند زانو نخواهم زد...
حرف های بریده من را به هم بچسبان..
تا زخمی نشده ای..
گذشته روی من خم شده است..
من را شاید خفه کند..
چیزی دارد که گلو را فشار می دهد...
اما چشم در آبی آسمان از رنگ فردا نور می گیرد..
انگار من را گذاشته اند توی یک کمان..
به عقب می کشند..
و من در التهاب پرت شدن مانده. کجا فرود خواهم آمد؟
17518 بازدید
11 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
12 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian